چند شعر از هومن شریفی

شعر نخست:

آغوشت را از

کابوس های سر ساعتت پس نگرفتم که رویش

 دردهایم را بالا بیاورم …

بیا… چشم های پر حرفت را بیاور 

می خواهم شهرزادترین قصه هایت را

به گوشم بیاوری

و دنیا برای چند دقیقه در تو خلاصه شود 

بیا… اتفاق در آغوش های بسته می افتد

بی آنکه به هیچ کجای تقدیر بر بخورد .


شعر دوم:

نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید

معشوقه اش از درخت متنفر نبود

و در دفتر خاطراتش نمی نوشت :

((اشک های من هم به زمین می افتد

اما تو سیب را ترجیح دادی )).


شعر سوم:

عشق

در بازی بازوان تو

دست

به سرت که می کنم

از لای انگشت نگاری ها

تا مو

شکافی گیسوانت

باور کن  

خدا هم نظر می دهد

وقتی که مانده ام  

کدامیک از لبانت را دست چین کنم .


شعر چهارم:

لب هایت به جان دیگری می افتد

درد هایت به شب من

این مشروب ها 

بی تو سری را گیج بی کسی نمی کنند ،

تو از تمام جمع های بی من تا می توانی لذت ببر

من به دراکولایی قناعت کرده ام ،

که از بی کسی

تنها خون خودش را می خورد!


شعر پنجم:

باد که می زند

می پذیرم، بادبادک ها به هیچ پیامبری، ایمان نیاوردند

تنها ما بودیم که قرقره می کردیم

نخ هایی که از آسمان دورمان پیچیدند … .

باد که می زند ،

باور می کنم، سیب از هیچ اعتقادی آویزان نبود .

تنها حوا بود که می دانست ،

جاذبه ،

سرگرمی  افتادنی هاست!


 واژگان کلیدی: اشعار هومن شریفی،نمونه شعر هومن شریفی،شاعر هومن شریفی،شعرهای هومن شریفی،یک شعر از هومن شریفی،شعری از هومن شریفی،شعر کوتاه هومن شریفی،شعر نو هومن شریفی.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها