قدسی مشهدی- غزل شماره 384
هرگز به بزمِ وصل، شبی جا نکردهام
کز رشکِ غیر، هجر تمنّا نکردهام
از ناله بستهام لب بلبل به نالهای
گر غنچه را ز دل گرهی وا نکردهام
تمکین نگر، که سلسله جنبان وصل را
با این هجومِ شوق، تقاضا نکردهام
تن در دهم به عجز، مبادا ز خصم خویش
شرمندگی کشم که مدارا نکردهام
شب نگذراندهام که ز سیلابِ چشمِ خویش
چون موج، جلوه بر سرِ دریا نکردهام
بیماریام کشیده به مرگ و ز رشکِ عشق
اظهارِ دردِ خود به مسیحا نکردهام
یک پیکِ حاجتم چو به منزل نمیرسد
خوش خاطرم ز هرچه تمنّا نکردهام