قدسی مشهدی- غزل شماره 247
دگر بر آتش می، توبه سوختن دارد
ز آب، چهره چو گل برفروختن دارد
میان بزم ز حد برد بیحجابی را
به جان شمع، که پروانه سوختن دارد!
هزار یوسفِ مصری فروختن دارد
مگر ز آهنِ تیغش تمام شد سوزن؟
که زخمِ سینه تقاضای دوختن دارد
به زاریاش مژه بر پای شعله باید سود
چو شمع، هرکه تمنّای سوختن دارد