قاآنی شیرازی – قطعه شماره 23
خازن میر معظم راوی اشعار من
آنکه می گوید بلا مفتون بالای من است
راوی شعر من است اما چو نیکو بنگری
راوی اشعار نبود دزد کالای من است
طبع موزون مرا دزدید و چون پرسم سبب
گویدم کاین قامت موزون زیبای من است
شعر شیرین مرا بردست و چون جویم دلیل
گویدم کاین خنده ی لعل شکرخای من است
حالت بخت مرا در چشم خود دادست جای
گویدم کاین خواب چشم نرگس آسای من است
هر پریشانی که من یک عمر در دل داشتم
در کله جا داده کان زلف چلیپای من است
رای رخشان مرا دزدیده اندر زیر زلف
فاش می گوید که این روی دلارای من است
دزد کالای امیرست او نه تنها دزد من
میر را آگه کنم زیرا که مولای من است
تیرها دزدیده است از ترکش میر جهان
گوید این مژگان خونریز جگرخای من است
در میان سینه ی خود میر را دادست جای
گوید این سنگین دل چون کوه خارای من است
نرم نرمک هشته درع میر را زیر کلاه
واشکارا گوید این زلف سمن سای من است
کرده اندر جامه پنهان رایت منصور میر
نیک می بالد به خود کاین قد رعنای من است
گوش تا گوش او کشد هر دم کمان میر را
گوید این ابروی خونریز کمانسای من است
بسته است اندر ازار خویش شوشه ی سیم میر
گوید این ساق سپید روح بخشای من است
لیک او با اینهمه دزدی امین حضرت است
بنده ی میر و امیر حکم فرمای من است