یکی به چشم تامل نگر بدین تمثال

قاآنی شیرازی – قطعه شماره 148

یکی به چشم تامل نگر بدین تمثال

که تات مات شود دیدگان ز حیرانی

یکی درست بدین نوجوان نگر ز نخست

که راست ماه دو هفته است و یوسف ثانی

به زلفکانش چندان که چشم کار کند

همی نبیند چیزی به جز پریشانی

سپید سیم سرینش چو کوه بلّورست

که می بلغزد در وی نگاه انسانی

چنان عودش برپا بود که پنداری

ستاده گرز به کف رستم سجستانی

فکنده رخش در آن عرصه ای که می بینی

فشرده میخ در آن ثقبه ‌ای که می دانی

زن نجیب کهنسالش از قفا نگران

چو پاسبان که کند دزد را نگهبانی

چو صرفه جویی و امساک عادت نجباست

نجیب وار کند شرف های پنهانی

به شوهرش ز نجابت جماع می ندهد

که از نجیب عجیب است فعل شهوانی

قضیب شوی نخواهد به فرج خویش تمام

که مال شوی نسازد تلف به نادانی

غرض چه گویم زن از قفا چو حلقه به در

ز پیش شوی جوان گرم حلقه‌ جنبانی

چنان کنیزک زن را گرفته است به کار

که هر که بیند گردد ز دور شیطانی

کنیزکی شهدالله ز شهد شیرین تر

لطیف و دلکش و موزون چو شعر قاآنی

تبارک الله فرجی دو مغزه چون بادام

به شرط آنکه به بادام شکر افشانی

زن نجیب وی اندر قفا یساول وار

گرفته چوب و درافکنده چین به پیشانی

کنیز مطبخی از خشم نیم سوز به دست

ستاده بر طرفی همچو دیو ظلمانی

کنیزک دگر استاده گرم شکرخند

ز کار زانیه و فعل شوهر زانی

به شهوت و غضب طبع آدمی ماند

اگر تو معنی این نقش ها فروخوانی

چو شهوت از طرفی دست عقل برتابد

سپه کشد ز دگر سو قوای روحانی

تو نقش فانی دنیا ببین و عبرت گیر

که این ستوده سخن حکمتیست لقمانی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها