ماه من ماند به سرو ار سرو جولان داشتی

قاآنی شیرازی – قصیده شماره 327

در مدح مقرب الخاقان معتمدالدوله منوچهرخان فرماید

ماه من ماند به سرو ار سرو جولان داشتی

سرو من مانه به ماه ار ماه دستان داشتی

ماه بودی ماه اگر چون سرو بودی بر زمین

سرو بودی سرو اگر چون ماه جولان داشتی

سرو من ماند به ماه و ماه من ماند به سرو

سرو اگر مه مه اگر سرو خرامان داشتی

سرو را ماند به بالا ماه را ماند به رخ

ماه اگر گفتی سرود و سرو اگر جان داشتی

سرو بودی سرو اگر با مردمان گفتی سخن

ماه بودی ماه اگر چاه زنخدان داشتی

گفتمش سرو روان و خواندمش ماه تمام

سرو اگر بودی کمانکش ماه خفتان داشتی

قد او سروست و مویش مشک و رویش ماه اگر

سرو مار و مشک چین و ماه مژگان داشتی

آفتابش خواندمی بی گفتگو گر آفتاب

از زنخدان گوی مشکین زلف چوگان داشتی

پرنیان بودی به نرمی پیکرش گر پرنیان

با همه نرمی دلی چون سخت سندان داشتی

لاله بودی عارضش گر لاله پیرامون خویش

همچو مشکین خط او یک باغ ریحان داشتی

می نکردی کس گناه از بیم حرمان بهشت

چون نگار من بهشت ار حور و غلمان داشتی

از فراق آن پری مجنون شدی هر کس چو من

جان بریان جسم عریان چشم گریان داشتی

ترک شهر آشوب من ماند پری را گر پری

خوی رندان لعل خندان دُر دندان داشتی

ای بت پیمانه نوش ای شاهد پیمان گسل

کاش چون عشاق خوی و پاس و پیمان داشتی

خود لبت لعلیست کز خورشید می جستی خراج

اینچنین لعل درخشان گر بدخشان داشتی

همچو رخسار تو صادق بود در دعوی حسن

هر که چون زلفین مفتولت دو برهان داشتی

گر نکردی عدل سالار جهان تعمیر ملک

ملک شه را شورش حسن تو ویران داشتی

داور گیتی منوچهر آنکه برسودی به عرش

چرخ چارم گر چنین خورشید تابان داشتی

کی ربودی اهرمن زانگشت جم انگشتری

آصفی گر اینچنین دانا سلیمان داشتی

کوه بودی توسنش گر کوه بودی ره نورد

برق بودی خنجرش گر برق باران داشتی

گاه غوغا شرزه شیرش گفتمی گر شرزه شیر

از سنان چنگال و از شمشیر دندان داشتی

روز هیجا ژنده پیلش خواندمی گر ژنده پیل

از کمند جان ستان خرطوم پیچان داشتی

توسنش باد وزانستی اگر باد وزان

جنبش برق و شکوه کوه ثهلان داشتی

اهل شرق و غرب گشتندی ز پا تا فرق غرق

گر سحابی چون عدویش چشم گریان داشتی

خنجر خونریز او را خواندمی رخشنده برق

برق اگر چون ابر موج انگیز طوفان داشتی

قدرش ار بودی مجسم صد هزاران ساله راه

برتری از منظر برجیس و کیوان داشتی

قهر جانکاهش اگر گشتی مصور در جهان

چنگ شیر و سهم پیل و سم ثعبان داشتی

در کفش شمشیر بودی اژدها گر اژدها

چون نهنگان جایگه در بحر عمان داشتی

میزبان گشتی اجل چون تیغش ار بر خوان رزم

دیو و دد را تا به روز حشر مهمان داشتی

گر نسیم خلق او یک ره وزیدی در جهان

سال و ماه و هفته گیتی را گلستان داشتی

مرگ ما نازاده ی شمشیر گیهان سوز اوست

ورنه چون آلام دیگر مرگ درمان داشتی

حزم او گر خواستی از روز حکمت پیل را

در دهان پشه ای تا حشر پنهان داشتی

حاش لله گر کسی وی را ستودی در سخا

گر سخایی چون سخای معن و قاآن داشتی

بر روانم طعن و لعن از معن و قاآن هیچیک

همچو کهتر چاکرانش فضل و احسان داشتی

در صدف هر قطره اش می گشت صد عمان گهر

نسبتی با جود او گر ابر نیسان داشتی

بود آرش ترکمان چون او اگر مانند او

مرگ یکسو و نهان در پیش ترکان داشتی

خنجرش گر خواستی در روز هیجا خلق را

از لباس زندگی چون خویش عریان داشتی

گر نبودی عفو او عدلش ز روی انتقام

بر گلوی مه طناب از تار کتان داشتی

حاجب مهرش اگر قهرش نگشتی گاهگاه

زینهار ار هیچ عاصی بیم عصیان داشتی

ملک بخشا تا ابد آباد بودی ملک فارس

از ازل گر چون تو سالاری نگهبان داشتی

مر تو را کردی مفوّض شهریار ملک بخش

ملکی ار صد ره فزون از ملک گیهان داشتی

ور تو را بودی مسلم ملک ایران اینچنین

کافرم گر روس هرگز قصد ایران داشتی

بود چون حزم تو گر حزم سکندر پایدار

دولتش کی تا به روز حشر پایان داشتی

گر به شوخی جاهلی گوید که قاآنی راد

داشتی حب وطن در دل گر ایمان داشتی

گویمش خود کافرم گر هیچ مؤمن بیش ازین

جایگه در ملک شیراز از دل و جان داشتی

می نبد در پارس رادی تا ورا بخشد مراد

ورنه کی بیچاره عزم یزد و کرمان داشتی

شیر گردون را درافکندی به گردن پالهنگ

چون تو در دل هر که مهر شیر یزدان داشتی

حیدر صفدر که گر با عرش می رفتی به خشم

از زبونی عرش را با فرش یکسان داشتی

گر نبودی روز هیجا پای عفوش در میان

ضرب بازویش خلل در چار ارکان داشتی

ور به دامان ولای او زدی ابلیس چنگ

از عطای کردگار امید غفران داشتی

یوسف ار بر رشته ی مهرش نجستی اعتصام

کی خلاصی از مضیق چاه و زندان داشتی

مختصر گو غیر ذات او نبودی در جهان

واجبی در بر اگر تشریف امکان داشتی

ای دریغا نیستی در دار دنیا مصطفی

ورنه در مدحش مرا انباز حسان داشتی

ختم کن قاآنیا گفتار کز گفتار تو

وجد کردی کوه اگر گوش سخندان داشتی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها