کمی از کُرکهای فرشِ اتاق به کفشهایم چسبیده،
عطرِ بی رمقی از بوی تنت بر شیارهای گردنم
وَ زلالِ اشکهای تو
بر هرکجای پیراهنم که دست میگذارم.
تراژدیِ مسخرهای است زندگی!
انسان با پای خود میرود
همان لحظه که دوست دارد بماند.
این شعر، پیش از وقوعِ اتفاق نوشته شده است
پیش از درآمیختنِ رنجِ فرش بر سینهی کفشها
وَ مرگِ حتمیِ عطر وُ اشکها در شاهرگهای دوخته شده به پیراهنم
پیش از امتناعِ لب به کشیدنِ سوتِ پایان، به خداحافظ.
این شعر، قطعهی موسیقیای است که نوازنده
سازش را دوست ندارد.
این مَرد که مینویسد
دارد شبش را با دردی که هنوز از در نیامده، سیاه تر میکند
این درد، خاطره است
خاطرهای کِشدار، میانِ گذشتهی شاعر وَ آیندهی چشمانی که اینک
هجده سطرِ بلند وُ کوتاه را شنیدهاند.
واژگان کلیدی:اشعار سید محمد مرکبیان،نمونه شعر سید محمد مرکبیان،شعرهای سید محمد مرکبیان،شاعر سید محمد مرکبیان،شعری از سید محمد مرکبیان،یک شعر از سید محمد مرکبیان،شعر نو سید محمد مرکبیان،شاعر سید محمد مرکبیان.