شعر نخست :
اگر گندم خوردنی نیست
پس برای کدام پرنده
مترسک می خواستی ؟
اگر سنگ دشمنی نیست
پس برای کدام آینه
شکستن میخواستی ؟
در امتداد این همه نفس های سوخته
اگر دلهره
واژه ی سوختن نیست
پس برای کشتن کدام زمستان
آتش میخواستی ؟
شعر دوم :
انگار
بخاطراین عاشقانه های
مُرده در گلوی
باد
هیچ خاطره ای را
به
یاد نمی آورد
نیمکت شکسته ای
که
جز سوختن
چاره ای نداشت .
شعر سوم :
تمام خوابهای
شبانه اش را
سقط میکند
زنی
که ترجیح میدهد
برای زندگی
در آینه
ماه
بماند
شعر چهارم :
عروسان
مرگ
می رقصند
و
شراب شادی را
قصابی می نوشد
که
کر
است .
شعر پنجم :
در گلوی باد
فاخته ای می خواند
که
در سینه اش
جنگلی می سوزد
که
سرانجام همه ی
عاشقانه هایست
به شیوه ی
مرگ .
شعر ششم :
بگو با کدامین ستاره
میشود
تا خودم را برگردانم
مثل اینکه
در وزیدن دوباره ی
تقدیر
درشب بی ماهی
گم شدم
و
در گریز از خودم
انگار
این چراغهای سوگوار
مرا …
به
آفتاب
نمی رسانند .
شعر هفتم :
از خواب
که
بیدار شدم
زمان
با
عجله رفته
بود
و
من
چقدر
جا مانده
بودم
کسی کفشهایم را
خبر کند.
واژگان کلیدی:اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از ،یک شعر از،شعر نو،حامي شريبي.
خوب بود 🙂
تمام خوابهای
شبانه اش را
سقط میکند
زنی
که ترجیح میدهد
برای زندگی
در آینه
ماه
بماند
حامی شریبی
اگر گندم خوردنی نیست
پس برای کدام پرنده
مترسک می خواستی ؟
اگر سنگ دشمنی نیست
پس برای کدام آینه
شکستن میخواستی ؟
درود عااااااااالی بود
دعوتید گرامی