اشعار رسول یونان

 

شعر نخست:

دیگر با صدای بلند نمی خندم

با صدای بلند حرف نمی زنم

دیگر گوش نمی دهم

به صدای باد

دریا

پرنده

پاواروتی

پاورچین پاورچین می آیم و

می روم

بی سر و صدا زندگی می کنم

تو در من به خواب رفته ای


شعر دوم:

 

اگر مرا دوست نداشته باشی

دراز می‌کشم و می‌میرم

مرگ نه سفری بی‌بازگشت است

و نه ناگهان محو شدن

مرگ دوست نداشتن توست

درست آن موقع که باید دوست بداری


شعر سوم:

قول بده که خواهی آمد

اما هرگز نیا!

اگر بیایی

همه چیز خراب میشود

دیگر نمیتوانم

اینگونه با اشتیاق

به دریا و جاده خیره شوم

من خو کرده ام

به این انتظار

به این پرسه زدن ها

در اسکله و ایستگاه

اگر بیایی

من چشم به راه چه کسی بمانم؟


شعر چهارم:

دریا بالا آمدآنقدر که

در قاب پنجره جای گرفت

نمی دانم

شاید هم پنجره پایین رفت

تا دریا را به من نشان بدهد

بالاخره از این اتفاق ها می افتد

وقتی که تو باشی

حالا که نیستی

من به پرندگان حق می دهم

که نخوانند

همین طور به خورشید

که مضحک و منگ

مثل یک دلقک دیوانه از کوچه ها بگذرد.

 


شعر پنجم:

داشتم از این شهر میرفتم

صدایم کردی

جا ماندم

از کشتی ای که رفت و غرق شد

البته…

این فقط می تواند یک قصه باشد

در این شهر دود و آهن

دریا کجا بود

که من بخواهم سوار کشتی شوم و…

تو صدایم کنی

فقط می خواهم بگویم

تو نجاتم دادی

تا اسیرم کنی!!!


واژگان کلیدی: اشعار رسول یونان،نمونه شعر رسول یونان،شعرهای رسول یونان،گزیده بهترین و زیباترین اشعار رسول یونان،گلچین سروده های رسول یونان،شاعر رسول یونان،شعر سپید رسول یونان،شعری از رسول یونان،یک شعر از رسول یونان،شعر نو رسول یونان.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها