اشعار موسی علیمرادی

شعر نخست :

استقبال از ماه محرم

به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو

که  بال و پر بزنم پای روضه‌ی سر تو

ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده

لباس نوکری‌ام را بریده مادر تو

چه طور خرج غمت جور شد ؟ کسی می‌گفت

رسیده رزق حسینیه  از برادر تو

شبیه حضرت زینب به سینه می‌کوبم

که مقتدای عزادارهاست خواهر تو

به چشم من همه‌جا روضه‌ی شما برپاست

تمام عالم و آدم شدند مضطر تو

اگر کویر تَرَک روی هر تَرک دارد

کشیده خشکی لب‌های زخم پرپر تو

خزان  و ریزش برگ از درخت در همه‌جا

شد است در دل من روضه‌خوانِ اکبر تو

طلوع، بردن بالای طفل شش‌ماهه است

غروب، خون گلوی علی اصغر تو

زمان بارش باران همیشه می‌بارم

برای بارش تیر و امیر لشگر تو

من از خرابه و شام و رقیه فهمیدم

که قول تو نرود گر رود ز تن سر تو

بیا و قول بده آخرین دمم برسی

به راه آمدن توست چشم نوکر تو

 


شعر دوم :

وداع با ماه رمضان

 

پاک در بندگی ام قافیه را باخته ام

فرصتی را که به من داد خدا، باخته ام

یک طرف دست تهی ازطرفی فرصت رفت

بازهم عمر دوسر باخته را باخته ام

من که از دوست به غیر از خودِ او خواسته ام

متن دل را به همین حاشیه ها باخته ام

مست از میکده ها سهم خودش را برده

من ولی حال دعا را به ریا باخته ام

نفس هر طور که میخواست مرا بازی داد

سر و پا را به همین بی سر و پا باخته ام

در پس پرده حنایم چقدر بی رنگ است

آبرویی که تو دادی همه جا ، باخته ام

باختن در همه اوقات ولیکن بد نیست

من دلم را به غم کرب و بلا باخته ام

باختم دل به حسین و به حقیقت بردم

سجده ی شکر کنم بس که به جا باخته ام

از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد

دل جدا باخته و عقل جدا باخته ام

 


شعر سوم :

امام علی ع

 

دست بالای تمام دست ها دست علی است

قدرت حق ابتدا تا انتها دست علی است

می شود عضوی مگر از تن جدا محسوب کرد

نیست گر او حق چرا دست خدا دست علی است

مطمئن هستیم اگر روزی هر کس می رسد

سایه رحمت به روی ماسوا دست علی است

مثل دستاسی که می چرخد برای نان خلق

زحمت چرخیدن این چرخ با دست علی است

” غافل از مرکز نگردد گردش پرگار من ”

سائل آن آستانم هرکجا دست علی است

دست بوسی علی آری مقام خضر شد

شد عیان از سر این مطلب بقا دست علی است

گر نوشته شد علی بر روی هر انسان دو بار

خط نسخ چشمها خط دو تا دست علی است

زائران را می نوازد در ورودی حرم

آری آری طاق ایوان طلا دست علی است

میچکد مانند قلب از مشت او آب حیات

اصلا این مشت درون سینه ها دست علی است

دیگری را یا امیرالمومنین خواندن خطاست

حکم شاهنشاهی هر دو سرا دست علی است

نه امیرالمومنینی کم بها در شان اوست

بلکه این انگشتری را هم بها دست علی است

برد احمد دست حیدر را چو بالا شد گواه

دست بالای تمام دستها دست علی است


شعر چهارم :

حضرت علی اصغر ع

 

در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم

خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم

یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب

مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم

تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد

خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم

ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم

روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم

می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم

به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم

بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام

پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم

چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت

تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم

چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است

نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم


واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،موسي عليمرادي،دینی مذهبی آیینی،درباره موضوع،ماه مبارک رمضان،آغاز محرم،شروع محرم.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها