ز یاران آنقدر بد دیده ام کز یار می ترسم ایرج میرزا – غزل شماره 13 ز یاران آنقدر بد دیده ام کز یار می ترسم به بیکاری چنان خو کرده ام کز کار می ادامه نوشته »
مستوفی کل قصه ی چل طوطی شد ایرج میرزا – قطعه شماره 73 حکایت خلعت مستوفی کل قصه ی چل طوطی شد امسال چرا حکایت خلعت من هر روز همی وعده به ادامه نوشته »
بود به بند تو خداوند عشق ایرج میرزا – زهره و منوچهر مثنوی شماره 3 بود به بند تو خداوند عشق خواست نَبُرّد گلویت بند عشق باش که حالا به تو ادامه نوشته »
شب عید عُمَر به قول زنان ایرج میرزا – سایر اشعار شماره 15 شب عید عُمَر به قول زنان من در این خانه بوده ام مهمان ادامه نوشته »