شب تیره و ره دراز و من حیران

فروغ فرخزاد – مجموعه ی دیوار

شماره 20

ترس

شب تیره و ره دراز و من حیران

فانوس گرفته او به راه من

بر شعله ی بی شکیب فانوسش

وحشت زده می دود نگاه من

 

بر ما چه گذشت ؟ کس چه می داند

در بستر سبزه های تر دامان

گویی که لبش به گردنم آویخت

الماس هزار بوسه ی سوزان

 

بر ما چه گذشت ؟ کس چه می داند

من او شدم، او خروش دریاها

من بوته ی وحشی نیازی گرم

او زمزمه ی نسیم صحراها

 

من تشنه میان بازوان او

همچون علفی ز شوق روییدم

تا عطر شکوفه های لرزان را

در جام شب شکفته نوشیدم

 

باران ستاره ریخت بر مویم

از شاخه ی تک درخت خاموشی

در بستر سبزه های تر دامان

من ماندم و شعله های آغوشی

 

می ترسم از این نسیم بی پروا

گر با تنم این چنین در آویزد

ترسم که ز پیکرم میان جمع

عطر علف فشرده برخیزد !

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها