خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم

خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم

پخته و خام تو را گر نپذیرم خامم

عاشق هدیه نیم عاشق آن دست توام

سنقر دانه نیم ایبک بند دامم

از تغار تو اگر خون رسدم همچو سگان

گر من آن را قدح خاص ندانم عامم

غنچه و خار تو را دایه شوم همچو زمین

تا سمعنا و اطعنا کنی ای جان نامم

ملخ حکم تو تا مزرعه‌ام را بچرید

گر نگردم تلف تو علف ایامم

ساقی صبر بیا رطل گرانم درده

تا چو ریگش به یکی بار فروآشامم

گوییم شپشپی و چون پشه بی‌آرامی

چون دلارام نیابم به چه چیز آرامم

همچو دزدان ز عسس من همه شب در بیمم

همچو خورشیدپرستان به سحر بر بامم

مهر غیر تو بود در دل من مهر ضلال

شکر غیر تو بود در سر من سرسامم

به زبان گر نکنم یاد شکرخانه تو

کام و ناکام بود لذت آن در کامم

خبر رشک تو می آرد اشک تر من

نه به تقلید بل از دیده دهد پیغامم

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها