ز خود شدم ز جمال پر از صفا ای دل

ز خود شدم ز جمال پر از صفا ای دل

بگفتمش که زهی خوبی خدا ای دل

غلام تست هزار آفتاب و چشم و چراغ

ز پرتو تو ظلالست جان‌ها ای دل

نهایتیست که خوبی از آن گذر نکند

گذشت حسن تو از حد و منتها ای دل

پری و دیو به پیش تو بسته‌اند کمر

ملک سجود کند و اختر و سما ای دل

کدام دل که بر او داغ بندگی تو نیست

کدام داغ غمی کش نه‌ای دوا ای دل

به حکم تست همه گنج‌های لم یزلی

چه گنج‌ها که نداری تو در فنا ای دل

نظر ز سوختگان وامگیر کز نظرت

چه کوثرست و دوا دفع سوز را ای دل

بگفتم این مه ماند به شمس تبریزی

بگفت دل که کجایست تا کجا ای دل

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها