از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد؟

صائب تبریزی- غزل شماره 4051

از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد؟

آیینه دان چه فیض ز آیینه می برد؟

از مشک خود فروش بگیرید نافه را

این خام، عِرضِ خرقۀ پشمینه می برد

دل را سیه مساز که حسن غریب او

از دل غمی به صحبت آیینه می برد

در سنگ خون لعل ز شرم تو آب شد

گوهر عبث پناه به گنجینه می برد

ذوق شب وصال تو ای مایۀ نشاط

از یاد کودکان شب آدینه می برد

در حشر سر ز خانۀ زنبور برکند

هرکس به خاک سینۀ پرکینه می برد

صائب غم لباس به تن پروران گذار

در زیر یک نمد بسر آیینه می برد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها