صائب تبریزی- غزل شماره 3943
کسی برون سر ازین بحر بیکرانه کند
که سر به ارّۀ پشت نهنگ شانه کند
زمانه روی گل سرخ را بر آتش داشت
سزای آن که شکرخند بیغمانه کند
ز جوش گل نفس غنچه پردگی شده است
چگونه مرغ درین گلشن آشیانه کند؟
شکر به چاشنی زهر عادتی نرسد
زمانه ساز چه اندیشه از زمانه کند؟
شدم مقیم به دشت جنون، چه دانستم
که موج ریگ روان کار تازیانه کند؟
به نخل خامۀ صائب شکستگی مرساد!
که اختراع غزلهای عاشقانه کند