سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد

صائب تبریزی- غزل شماره 3269

سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد

دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد

از پریشانی دل خانۀ تن زندان است

غنچه شو تا نفس تنگ گلستان گردد

از گشایش نبود بهره تهی مغزان را

پستۀ پوچ محال است که خندان گردد

چه کشی تیغ به رخسارۀ گلرنگ، که خط

کافری نیست که از تیغ مسلمان گردد

قمری از سرو به زنهار برآرد انگشت

در ریاضی که نهال تو خرامان گردد

در کف آه بود بست و گشاد دل من

ابر از باد شود جمع و پریشان گردد

نرسد شهر به داد دل مجروح، مرا

خوش نمک زخم من از شور بیابان گردد

دل تسلی شود از دست نوازش صائب

بحر ساکن اگر از پنجۀ مرجان گردد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها