صائب تبریزی- غزل شماره 1079
نوبهار آیینۀ طبع سخنساز من است
برگ گل چون عندلیبان پردۀ ساز من است
نالۀ مستانۀ من بیخودی می آورد
هر که از خود می دود بیرون به آواز من است
چون صدف، آبی که دارد گوهر من در گره
همچو سیل نوبهاران خانه پرداز من است
خار صحرای علایق نیست دامنگیر من
گردبادم، ریشۀ من بال پرواز من است
چون صدف نتوان به تیغ از هم جدا کردن لبم
خون خود را می خورد آن کس که غمّاز من است
از نظر بازی شود روشن دل تاریک من
روزن غمخانۀ من دیدۀ باز من است
از نگاهی می توان صائب مرا تسخیر کرد
هر که را مژگان گیرایی است شهباز من است