قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب

سهراب سپهری – مجموعه حجم سبز

شماره 11

پشت دریاها

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق

قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید

هم‌چنان خواهم راند

نه به آبی ها دل خواهم بست

نه به دریا – پریانی که سر از خاک به در می‌آرند

و در آن تابش تنهایی ماهیگیران

می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان

همچنان خواهم راند

همچنان خواهم خواند:

” دور باید شد، دور

مرد آن شهر اساطیر نداشت

زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود

هیچ آیینه ی تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد

چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود

دور باید شد، دور

شب سرودش را خواند

نوبت پنجره هاست” .

همچنان خواهم خواند

همچنان خواهم راند

پشت دریاها شهری است

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است

بام ها جای کبوترهایی است که به فواره ی هوش بشری می نگرند

دست هر کودک ده ساله ی شهر، شاخه ی معرفتی است

مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند

که به یک شعله، به یک خواب لطیف

خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود

و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.

پشت دریاها شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند

پشت دریاها شهری است

قایقی باید ساخت.

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها