خواجوی کرمانی – قصیده شماره 57
فی مدح الصاحب الاعظم جلال الدین شاه الخوافی
فکند سبزه ز هر سو هزار زیلوچه
کشید بر لب هر جویبار زیلوچه
ز غیب فرش طرب را رسید سرسبزی
که سبزه می فکند سبزکار زیلوچه
درون منظره ی چار طاق لاله فکند
نسیم صبح ز مشک تتار زیلوچه
میان فرش زمرد که سبزه گستردست
کشید سوسن خنجر گزار زیلوچه
چو سرو میل چمن کن که گلرخ چمنی
ز چهره افکندت بر گذار زیلوچه
خوشا به وقت صبوحی چو صد هزار نگار
به باغ برده ز خرگه نگار زیلوچه
برند اکثر نورستگان درین منزل
چو سبزه بر طرف لاله زار زیلوچه
کشند صدرنشینان بارگاه چمن
ز بهر صدر شه کامگار زیلوچه
فکنده اند تماشا کنان مجلس او
برین دریچه ی نیلی حصار زیلوچه
ز طیلسان فکند قاضی ممالک چرخ
برای بندگی شهریار زیلوچه
جلال دولت و دین آفتاب اوج جلال
که بر فلک فکند ز اقتدار زیلوچه
برای صدر نشینان قدرش افکندند
ورای این شرف زرنگار زیلوچه
بسی نماند که از بهر جامه داری او
دهد زمانه به دست چنار زیلوچه
چو بوسه بر کف پایش زند چرا چون خاک
بیفکنند بدین گونه خوار زیلوچه
ایا شهی که ز فرّاش خانه ی فلکی
دهند بزم تو را یادگار زیلوچه
مجاهزان قضا بختیان گردون را
ز بهر فرش تو کردند بار زیلوچه
ازین سرادق زربفت کحلی افکندند
به بارگاه تو هنگام بار زیلوچه
ز ریشه های خصوم سیه گلیم کشند
مبارزان تو در کارزار زیلوچه
چو جامه داران در موکب تو ترک فلک
به دوش می کشد از افتخار زیلوچه
بساز بزم که فراش آفرینش را
برای بزم تو آید به کار زیلوچه
ز بهر صدر تو زینگونه کس نبافته است
مرصّع از گهر شاهوار زیلوچه
مخدّرات ضمیرم ز بهر پای انداز
کشیده اند چنین بر قطار زیلوچه
نمونه از تو گرفتم چو نقش می بستم
به نام صدر تو ای نامدار زیلوچه
ز شوق انک تو بروی قدم نهی ورنی
نکردمی ز جهان اختیار زیلوچه
معین است که چون دست باف خاطر من
نبافتند درین روزگار زیلوچه
ز کارخانه بافندگان قالی طبع
برون نیامد ازین سان چهار زیلوچه
حدیثم ارچه چو زیلوچه افکنی بر خاک
قبول کن ز من خاکسار زیلوچه
مرا که این همه زیلوچه های قالی هست
چرا چو گل بوَدَم نوک خار زیلوچه
همیشه تا فکند تیر پیر مستوفی
برین بساط زمرد شعار زیلوچه
فکنده باد تو را در سرادقات جلال
چو این نه اطلس چرخی هزار زیلوچه
ز شهپر ملکت بر یمین سرا پرده
ز پرده ی فلکت بر یسار زیلوچه