باده ی گلگون مرا و طلعت سلمی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 861

باده ی گلگون مرا و طلعت سلمی

شربت کوثر تو را و جنّت اعلی

صحبت شیرین طلب نه حشمت خسرو

مهر نگارین کزین نه ملکت کسری

دیو بود طالب نگین سلیمان

طفل بود در هوای صورت مانی

چند کنی دعوتم به تقوی و توبه

خیز که ما کرده ایم توبه ز تقوی

از سر مستی کشیده ایم چو مجنون

رشته ی جان در طناب خیمه ی لیلی

زلف کژش بین فتاده بر رخ زیبا

راست چو ثعبان نهاده در کف موسی

عقل تصور نمی کند که توان دید

صورت خوبش مگر به دیده ی معنی

موسی جان بر فراز طور محبت

دیده ز رویش فروغ نور تجلّی

بوی عبیرست یا نسیم بهاران

باغ بهشتست یا منازل سلمی

یاد بود چون تو در محاوره آیی

با لب لعلت حکایت دم عیسی

راه ندارد به کوی وصل تو خواجو

دست گدایان کجا رسد به تمنّی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها