ورود-ثبت نام

هستی ندارد بها بی عشق و مستی

رهی معیری – ترانه ها و نغمه ها

هستی

شماره 48

تصنیف آهنگ : مرتضی محجوبی

 

بند اول

هستی ندارد بها بی عشق و مستی، مستی بود کار ما در بزم هستی

در میخانه ی عاشقی ساغرپرستم، ساقی چون تو شوی، خوشا ساغرپرستی

باز آی گل خندان از در مجلس، به دستی قدح، مینا به دستی

دارم غمی و دردی، رخسار زردی، خوش تر بود درد عشق از تندرستی

جانا با غم تو شادم، شادم که جان در پایت دادم

بازآ که عمر از سر گیرم، وز دست تو ساغر گیرم

تا دل به مهرت بستم، از غم رستم

ای خرمن گل، شادم به رویت، مستم به بویت، هستی ندارد بها بی عشق و مستی

 

بند دوم

ای ناله ی بی اثر جانم چه کاهی، وی شعله ی ناپدید از من چه خواهی

زین گرمی نبود ثمر جز داغ و دردی، زان آتش نبود اثر جز دود آهی

دل بر زلف سیاهی بستم و حاصل ندیدم به جز روز سیاهی

گیرم که شعله بارد از برق آهم، آهی نگیرد چرا دامان ماهی

ای دل از چه کنی زاری، ای دیده تا کی خون می باری

کز ناله ی بی حاصل من، در سینه چو گل سوزد دل من

افزاید آه مردم، هر دم در دم

ای ناوک غم کشتی رهی را آخر ولیکن، غير از محبت نبود او را گناهی

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *