اقبال لاهوری
زبور عجم
شماره 66
غلام زنده دلانم که عاشق سره اند
نه خانقاه نشینان که دل به کس ندهند
به آن دلی که به رنگ آشنا و بی رنگ است
عیار مسجد و میخانه و صنم کده اند
نگاه از مه و پروین بلندتر دارند
که آشیان به گریبان کهکشان ننهند
برون ز انجمنی در میان انجمنی
به خلوت اند ولی آنچنان که با همه اند
به چشم کم منگر عاشقان صادق را
که این شکسته بهایان متاع قافله اند
به بندگان خط آزادگی رقم کردند
چنانکه شیخ و برهمن شبان بی رمه اند
پیاله گیر که می را حلال می گویند
حدیث اگرچه غریب است راویان ثقه اند