شعر نخست:
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود
هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود
اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود
شعر دوم:
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو
حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو
رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس
قلب شکسته اش ولی پاک و نجیب ماند وبس
طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن
تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده
راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده
یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم
سایه ی عشق می شوم با تو اگر سفر کنم
شب شکن صد آینه با شب من چه می کنی
این همه نور دالری و صحبت سایه می کنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می کنم ولوله ای دوباره کن
با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
واژگان کلیدی: اشعار افشین یداللهی،نمونه شعر افشین یداللهی،غزل افشین یداللهی،غزلیات افشین یداللهی،افشین یداللهی،شعرهای افشین یداللهی،اشعار سنتی افشین یداللهی،شعرهای افشین یداللهی،غزل های افشین یداللهی،غزلی از افشین یداللهی،شاعر افشین یداللهی.