اشعار ناصر عبدالمحمدی

 

شعر نخست :

نه می خواهم از درد دوری بگویم

نه از طعم تلخ صبوری بگویم

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

بیا تا همین را حضوری بگویم

سخن بی نهایت، ولی واژه اندک

من این داستان را چه جوری بگویم؟

چنان حس دوری دلم را گرفته

که می خواهم از سال نوری بگویم

چنان عشق تو داغ کرده دلم را

که یک عمر شعر تنوری بگویم

از آن چشم جوشیده ام مثل چشمه

نکوشیده ام شعر زوری بگویم

کمی حرف در شعر گنجاندم، اما

بیا کاملش را حضوری بگویم


  شعر دوم :

بگذار تا چشم تو پشتیبان من باشد

بگذار عشقت سوژه ی دیوان من باشد

بگذار طعم تلخ این مستی بی پایان

تا لحظه جان دادنم در جان من باشد

از من نخواه از چشمهایت بگذرم، بانو

چیزی بخواه از من که در امکان من باشد

دردی بتر از درد بی دردی نمی دانم

کو بهتر از دردی، کزو درمان من باشد؟

از رنج لذت می برم، با غصه ها شادم

چیزی نمی خواهم بلاگردان من باشد

چیزی سوای عشق در کل وجودم نیست

یک لحظه بی او ماندنم پایان من باشد

 شاعر شدم هی شعر پشت شعر جوشیدم

شاید بخواند، از طرفداران من باشد


واژگان کلیدی : اشعار ناصر عبدالمحمدی،نمونه شعر ناصر عبدالمحمدی،شاعر ناصر عبدالمحمدی،شعرهای ناصر عبدالمحمدی،شعری از ناصر عبدالمحمدی،یک شعر از ناصر عبدالمحمدی،غزل ناصر عبدالمحمدی،غزلیات ناصر عبدالمحمدی،غزل های ناصر عبدالمحمدی،غزلی از ناصر عبدالمحمدی،شعر عاشقانه ناصر عبدالمحمدی،ناصر عبدالمحمدي.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها