شعر نخست :
پرندگانی هستند
كه آشیانه ی خود را ترک می كنند
به جای دیگر می روند
و خواب آشیانه خود را می بینند
بهارها به زمستان می روند
وخواب می بینند
كه در بهارند
پرندگانی هستندكه
روز و شبتنهاهامان می نهند
و خواب می بینند
كه روز و شببا ما هستند .
تو این پرندگان را دیدهای
و خواب می بینیكه با تو هستند .
شعر دوم:
زیرا که شعر گفتن کاری است بی فایده
و شعرباید بی فایده بماند
تا از میان این همه سوداگر جان به در ببرد
زیرا که شعر گفتن کاری است نا ممکن .
ای شاعران ممکن !
این سطرهای کج چیست؟
این بندهای سست
که کهنه های خود را از آن
در هر مجله می آویزید؟
زیرا که جاودانگی ارزان نیست
بر سنگ گور من بنویسید :
مُردم !
از بس که شعر بد خواندم !
شعر سوم:
هر شب کتابخانه من باز است
و شاعران و منطق دانان
با یکدیگر در آنجا بحث می کنند
وقتی که کار بالا می گیرد
با خشم
دست یکی از آنان را می گیرم
و از کتابخانه به بیرون پرتاب می کنم
گاه تا سپیده دمان باهم
در کوچه های شهر قدم می زنیم
گل می گوییم و گل می شنویم .
واژگان کلیدی: ضیاء موحد،اشعار ضیا موحد،نمونه شعر ضیا موحد،شاعر ضیا موحد،شعرهای ضیا موحد،شعری از ضیا موحد،یک شعر از ضیا موحد،شعر نو ضیا موحد،دکتر ضیا موحد.