شعر نخست:
طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید:
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن
معاونی که مشاور شده است می داند
چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت: ژاژ خاییدن
حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:
شنیده ایم که درد آور است زاییدن …
بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن
جماعت شعرا را مدام پاییدن
خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن
زبان گشودن و دُر ریختن … “مشاییدن”
صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو:
که آزموده خطا بود آزماییدن
تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی
خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن!
شعر دوم:
ما را به یک کلاف به یک نان فروختند
ما را فروختند و چه ارزان فروختند
اندوه و درد ازاین که خداناشناس ها
ما را چقدر مفت به شیطان فروختند
ای یوسف عزیز! تو را مصریان، مرا
بازاریان مومن ایران فروختند
یک عده خویش را پس پشت کتاب ها
یک عده هم کنار خیابان فروختند
بازار مرده است ولی مومنین چه خوب
هم دین فروختند هم ایمان فروختند
بازاریان چرب زبان دغل به ما
بوزینه را به قیمت انسان فروختند
وارونه شد قواعد دنیا مترسکان
جالیز را به مزرعه داران فروختند!
شعر سوم:
واژگان کلیدی: اشعار سعید بیابانکی،نمونه شعر سعید بیابانکی،شعر طنز سعید بیابانکی،شعری از سعید بیابانکی،یک شعر از سعید بیابانکی،غزل های سعید بیابانکی،شعرهای سعید بیابانکی،شعرهای سعید بیابانکی،شاعر سعید بیابانکی،غزلی از سعید بیابانکی،غزلیات سعید بیابانکی،سروده های سعید بیابانکی.