عزم رفتن کرده‌ای چون عمر شیرین یاد دار

مولانا-غزل-شماره 1063

 

عزم رفتن کرده‌ای چون عمر شیرین یاد دار

کرده‌ای اسب جدایی رغم ما زین یاد دار

بر زمین و چرخ روید مر تو را یاران صاف

لیک عهدی کرده‌ای با یار پیشین یاد دار

کرده‌ام تقصیرها کان مر تو را کین آورد

لیک شب‌های مرا ای یار بی‌کین یاد دار

قرص مه را هر شبی چون بر سر بالین نهی

آنک کردی زانوی ما را تو بالین یاد دار

همچو فرهاد از هوایت کوه هجران می‌کنم

ای تو را خسرو غلام و صد چو شیرین یاد دار

بر لب دریای چشمم دیده‌ای صحرای عشق

پر ز شاخ زعفران و پر ز نسرین یاد دار

التماس آتشینم سوی گردون می‌رود

جبرئیل از عرش گوید یارب آمین یاد دار

شمس تبریزی از آن روزی که دیدم روی تو

دین من شد عشق رویت مفخر دین یاد دار

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها