مولانا-غزل-شماره ۱۰۵۷
دارد درویش نوش دیگر
واندر سر و چشم هوش دیگر
در وقت سماع صوفیان را
از عرش رسد خروش دیگر
تو صورت این سماع بشنو
کایشان دارند گوش دیگر
صد دیگ به جوش هست اینجا
دارد درویش جوش دیگر
هم زانوی آنک تش نبینی
سرمست ز می فروش دیگر
درویش ز دوش باز مست است
غیر شب و روز دوش دیگر
ماییم چو جان خموش و گویا
حیران شده در خموش دیگر