اشعار عبدالقهار عاصی،شاعر افغانستانی

 

شعر نخست:

تا نقش روی و مویت بر لوح جان بر آرم

از آفتاب و باران رنگین كمان بر آرم

تا باد را بهاران از باغ بگذراند

ذكر تو را به رنگی از گلستان بر آرم

تا دست ارغوان را لطف شكوفه بخشم

آیینه از رخ تو بر آستان بر آرم

با دست های عاشق با چشم های عاشق

چتر گل و بریشم زین خاكدان بر آرم

از بهر مقدم تو هر شام بر سر ره

مهتاب را به رنگی دامن كشان بر آرم


شعر دوم:

نه ترک یار نه ترک وطن كند دل من

نه كار مردم و نی كار من كند دل من

شبانه روی به كشمير راه بسپارد

سحر ز كابل خونين چمن كند دل من

نسيم و سوسه های سفر چو در زندش

زغصه باغچه بیت الحزن كند دل من

چو سر به ناله و زاریی گریه گاه كشد

فرشته را به غمش هم سخن كند دل من

چو مطربان بريشم نفس غزل خوانند

نشید نام و رانارون كند دل من


شعر سوم:

من آن موج گرانبارم كه در دامن نمی گنجم

من آن توفنده خاشاكم كه در گلخن نمی گنجم

سر و پا رونق آرای دو عالم نقش معنایم

بگیریدم بگیریدم كه من در من نمی گنجم

من آتشبازی  آواز های عيد موعودم

مرا فارغ كنید از تن كه من درتن نمی گنجم

غبار هیچ گرد ره نیم در چشم كس لیكن

خیال آیینه ی دارم كه در گلشن نمی گنجم

سرود برق ریزی های فصل رویش و رنگم

شرار مشعل طورم كه در خرمن نمی گنجم

مرا فریاد گاهی در مسیر نیستان باید

من آن دردم كه در پیچاک یک شیون نمی گنجم


شعر چهارم:

خانه تاریک ، دل باغ و بيابان تاریک

بی تو هر كوچه این شهرک ویران تاریک

آسمان خسته و خورشيد ز پا افتاده

ماه آواره به دلگیریِ زندان تاریک

چه دیاری است دیاری كه نباشی تو در آن

دامن آلوده ی تكفیر و گریبان تاریک

بی تو دل معبد طوفان زده را می ماند

آستان ریخته، در سوخته، ایوان تاریک

باده تاریک  و گلو گیر، سرنامه سياه

و غم دوزخی یار دو چندان تاری


شعر پنجم:

گاه دشت نقره، گه دریای زر می بینمت

ای وجود یار، سرتا پا هنر می بینمت

موج موج از پیرهن تابيده می آیی به چشم

نازنین! امروز دریای گهر می بینمت

رگم با دینت هنگامه جوشی ميكند

خاصه هنگامی كه با رخسار تر می بینمت

دیده بودم جلوه های رویت اما همسفر

آیت قرآن به دامان قمر می بینمت

هرچه می بینم تو را در خواب در بیداری ام

برگ گل در كاروان های شكر می بینمت


 شعر ششم:

هرشب هوای كوچه ی دلدار می كنم

دل را تسلی از در و دیوار می كنم

از بس كه با خيال وی آغشته می شوم

هر ذره را خيال سپیدار می كنم

با جفت كفتر ته ی پر چال بام شان

از دور دور قصه ی بسيار می كنم

آنجا برای دفع گمان بد كسان

تمثیل نقش مردم هشیاری

نذرانه ی مراد همه سیم و زر بود

من نان گرم نذر رخ یار می كنم

در ماه ، در ستاره ی شام و غروب شهر

او را تمام باغچه دیدار می كنم

از جنس دل ز سينه دكانی گشوده ام

سرتا به پای عشقم وبازار می كنم


واژگان کلیدی: اشعار نمونه شعر شاعر شعرهای شعری از یک شعر از شعر سنتی یک غزل غزلیات غزل های غزلی از شهید قهار عاصی شاعر افغانی اشعار مجموعه اشعار عبدالقهار عاصي،شاعر کشور افغانستان بهترین اشعار گزیده گزینه گلچین

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hussain hazim
میهمان
hussain hazim
مهر 12, 1401 8:35 ق.ظ

اشعار قهار عاصی را پسندیدم

تاج الدین رأفت
میهمان
تاج الدین رأفت
مهر 19, 1401 12:29 ب.ظ

واقعا اشعار عاصی مملو از واژه های است که حتی کسانیکه یکبار شعر وی را بخواند به مفهومش پی میبرد.

کاربران ناشناس
میهمان
کاربران ناشناس
اردیبهشت 26, 1402 11:05 ب.ظ

کسی که واقین از قلب عاشق شوده باشه شیر عاسی را درک می‌کند و بس

نیک محمد
میهمان
نیک محمد
تیر 1, 1402 7:02 ق.ظ

درودبرروان عاصی بزرگ من ازبچه گی بااشعارش آشنایم آمادریغ ودردکه دژخیمان بدکنیش صدای رسایش رادرجوانی خفه کردندروحش شادویادگرامی شاعر زمانه ها