غیر از دل دو نیم که خندان چو پسته بود

صائب تبریزی- غزل شماره 4241

غیر از دل دو نیم که خندان چو پسته بود

بر هر دری که روی نهادیم بسته بود

قسمت نگر که طوطی بی طالع مرا

روی سخن به آینۀ زنگ بسته بود

قحط سخن نداشت مرا از سخن خموش

این رشته از گرانی گوهر گسسته بود

بخت سیاه پردۀ چشم حسود شد

این جغد در خرابۀ ما پی خجسته بود

دلها از آن مسخر من شد که همچو زلف

پرواز من همیشه به بال شکسته بود

دیوار شد میان من و آتش جحیم

گرد خجالتی که به رویم نشسته بود

روزی که بود دل ز کمر بستگان تو

از کهکشان سپهر میان را نبسته بود

صائب نباخت لنگرِ صبر از جفای چرخ

چون کوه زیر تیغ به تمکین نشسته بود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها